پارت ۲۷ دشت باز
ات : خدای من. ها من اینجام چی. یعنی همش خواب بود
ات خودشو توی خونش دید فهمید تمام مدت خواب دیده ولی
به دست و گردنش نگاه کرد گردنبند و حلقه رو داشت پس یعنی به ساعت نگاه کرد. ات :اه مادرشو دیرم شد
ات سریع لباس هاشو پوشید ( میزارم ) و از خونه بیرون اومد و سوار موتورش شد و راهی شرکت شد سریع ماشین رو پارک کرد و وارد شد عینکش رو در اورد همه تعظیم کردن. سمت. دفتر کارش رفت و نشست
ات : من چم شده. اسم اون. پسره چی بود. اه خدایا.
ات دستی تو موهاش کشید و پوفی کشید
کارکن: خانم میتونم بیام
ات : بیا
کارکن وارد شد
ات : چخبر
کارکن: خانم این ماه حقوق کارمندان ها باید داده شود و تمام حساب هارو نوشتم و امشب یه مهمونی از طرف رئیس شرکت بیزینس لباس اقای جیهوپ مهمونی ای دعوت شدید
ات : اه اه بازم قراره اوففف. فاکینگ. باش برو اه راستی ساعت چند
کارکن : ۸
ات : باش برو
هالا واقعا خواب بود
ات تمام روز با خودش فکر میکرد و چیزی یادش درست نمیومد و همه چی مثل یه فیلم ۵ ثانیه تو مغزش رد میشد
ات ساعت رو نگاه کرد ۷ بود
ات از شرکت بیرون اومد و سوار موتورش شد (عکس موتور و خونش رو میزارم ) توی چراغ قرمز وایساد نگاش به پسری که دم چراغ قرمز کتاب میخوند افتاد
ات : چه جالب تایپ منه ولی چقدر اشناس
ات دقت کرد این همون پسر توی خوابش بود وات. تمام ماشین ها بوق میزدند و پسر نگاهی به دختر انداخت و چشماش گرد شد و سریع رفت
ات اهمیت نداد و سمت خونش رفت. کارهاش رو کرد و لباس مجلسی پوشید و سوار لامبرگینی به رنگ مشکیش شد و راه افتاد به عمارت بزرگی رسید و و از ماشین پیدا شد پیش خدمتی کلید رو گرفت و ماشین رو پارک کرد
صدای پارتی میومد
ات : اه چقدر سر صدا اگه بخاطر کارم نبود اصلا نگاه هم نمیکردم
ات راه افتاد سمت در و در رو باز کردن. و وردشو اعلام کردن و ات وارد شد
تمام دخترا نگاش میکردن و تمام مردا حسرت. ات بخاطر قیافه پول و بدنش خواطر خواه زیاد داشت ولی همرو رد میکرد
رفت یجا نشست و لیوان شراب رو گرفت تا اینکه جیهوپ رو دید
جیهوپ : درود
ات : سلام ( بی اهمیت)
جبهوپ : انقدر سر سنگینی بدم میاد
ات : میتونی با دخترا ی جنده باشی نه من
جیهوپ اخم کرد
جیهوپ : دختره فاحشه
ات : پسره دیوث
جیهوپ رفت پیش جمع دخترا
ات حالش خوب نبود تا اینکه دوباره اون پسر رو دید
ات : چی ای سرم
لیوان از دست ات افتاد و ات سرش رو گرفت و افتاد زمین
اون پسر ات رو دید و سمتش رفت تمام ادما جمع شدن دور ات و اون پسر ات رو بقل کرد و سوار ماشین شد و به بیمارستان رفت ولی عجیب بود مردم براشون مهم نبود جیهوپ که اصلا اونجا نبود
وقتی رسیدن به بیمارستان. یونگی ات رو پیش دکتر برد. و ات رو معاینه کردن
و بهش سرم وصل کردن
پسر : حالش چطوره
دکتر : خوبه ولی فشار عصبی بهش وارد شده
دکتر یه برگه رو نوشت و به پسر داد پسر کنار ات نشست و با خودش گفت
: ببخشید ات
یهو ات چشماش رو باز کرد
اسلاید اول. موتو ات
اسلاید دوم خونه ات
اسلاید سوم لباس ات برای شرکت
اسلاید چهارم لباس ات برای مهمونی
ات خودشو توی خونش دید فهمید تمام مدت خواب دیده ولی
به دست و گردنش نگاه کرد گردنبند و حلقه رو داشت پس یعنی به ساعت نگاه کرد. ات :اه مادرشو دیرم شد
ات سریع لباس هاشو پوشید ( میزارم ) و از خونه بیرون اومد و سوار موتورش شد و راهی شرکت شد سریع ماشین رو پارک کرد و وارد شد عینکش رو در اورد همه تعظیم کردن. سمت. دفتر کارش رفت و نشست
ات : من چم شده. اسم اون. پسره چی بود. اه خدایا.
ات دستی تو موهاش کشید و پوفی کشید
کارکن: خانم میتونم بیام
ات : بیا
کارکن وارد شد
ات : چخبر
کارکن: خانم این ماه حقوق کارمندان ها باید داده شود و تمام حساب هارو نوشتم و امشب یه مهمونی از طرف رئیس شرکت بیزینس لباس اقای جیهوپ مهمونی ای دعوت شدید
ات : اه اه بازم قراره اوففف. فاکینگ. باش برو اه راستی ساعت چند
کارکن : ۸
ات : باش برو
هالا واقعا خواب بود
ات تمام روز با خودش فکر میکرد و چیزی یادش درست نمیومد و همه چی مثل یه فیلم ۵ ثانیه تو مغزش رد میشد
ات ساعت رو نگاه کرد ۷ بود
ات از شرکت بیرون اومد و سوار موتورش شد (عکس موتور و خونش رو میزارم ) توی چراغ قرمز وایساد نگاش به پسری که دم چراغ قرمز کتاب میخوند افتاد
ات : چه جالب تایپ منه ولی چقدر اشناس
ات دقت کرد این همون پسر توی خوابش بود وات. تمام ماشین ها بوق میزدند و پسر نگاهی به دختر انداخت و چشماش گرد شد و سریع رفت
ات اهمیت نداد و سمت خونش رفت. کارهاش رو کرد و لباس مجلسی پوشید و سوار لامبرگینی به رنگ مشکیش شد و راه افتاد به عمارت بزرگی رسید و و از ماشین پیدا شد پیش خدمتی کلید رو گرفت و ماشین رو پارک کرد
صدای پارتی میومد
ات : اه چقدر سر صدا اگه بخاطر کارم نبود اصلا نگاه هم نمیکردم
ات راه افتاد سمت در و در رو باز کردن. و وردشو اعلام کردن و ات وارد شد
تمام دخترا نگاش میکردن و تمام مردا حسرت. ات بخاطر قیافه پول و بدنش خواطر خواه زیاد داشت ولی همرو رد میکرد
رفت یجا نشست و لیوان شراب رو گرفت تا اینکه جیهوپ رو دید
جیهوپ : درود
ات : سلام ( بی اهمیت)
جبهوپ : انقدر سر سنگینی بدم میاد
ات : میتونی با دخترا ی جنده باشی نه من
جیهوپ اخم کرد
جیهوپ : دختره فاحشه
ات : پسره دیوث
جیهوپ رفت پیش جمع دخترا
ات حالش خوب نبود تا اینکه دوباره اون پسر رو دید
ات : چی ای سرم
لیوان از دست ات افتاد و ات سرش رو گرفت و افتاد زمین
اون پسر ات رو دید و سمتش رفت تمام ادما جمع شدن دور ات و اون پسر ات رو بقل کرد و سوار ماشین شد و به بیمارستان رفت ولی عجیب بود مردم براشون مهم نبود جیهوپ که اصلا اونجا نبود
وقتی رسیدن به بیمارستان. یونگی ات رو پیش دکتر برد. و ات رو معاینه کردن
و بهش سرم وصل کردن
پسر : حالش چطوره
دکتر : خوبه ولی فشار عصبی بهش وارد شده
دکتر یه برگه رو نوشت و به پسر داد پسر کنار ات نشست و با خودش گفت
: ببخشید ات
یهو ات چشماش رو باز کرد
اسلاید اول. موتو ات
اسلاید دوم خونه ات
اسلاید سوم لباس ات برای شرکت
اسلاید چهارم لباس ات برای مهمونی
- ۴.۴k
- ۲۸ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط